نوحه های سینه زنی و زنجیر زنی ایام محرم قسمت (2)
عاشورا
فردا حسین سر می دهد ،عباس و اکبر می دهد (۲)
شش ماهه اصغر می دهد، هم عون و جعفر می دهد
امشب حسین دلداری فرزندخواهر می دهد
فردا سر و دست و بدن در راه داور می دهد
فردا حسین سر می دهد ،عباس و اکبر می دهد (۲)
امشب شه دنیا و دین،با قلب مجروح و غمین
گوید به زین العابدین باشد وداع آخرین
ای دل غمین حالم ببین از جور قوم مشرکین
فردا یقین شمر لعین آبم ز خنجر می دهد
فردا حسین سر می دهد ،عباس و اکبر می دهد (۲)
امشب کند لیلا فغان زینب بود بر سر زنان
این از غم سلطان دین آن از فراغ نوجوان
این در صدای الحذر آن در نوای الامان
این با برادر در سخن آن دل به اکبر می دهد
فردا حسین سر می دهد ،عباس و اکبر می دهد (۲)
امشب حسین در کربلاگردد به دور خیمه ها
گاهی به بانگ یا نبی گاهی به صوت یا اخا
گاهی به فکر کودکان گه در نماز و در دعا
فردا به راه امتحان سر را به کافر می دهد
فردا حسین سر می دهد ،عباس و اکبر می دهد (۲)
امشب همه اطفال او را تشنگی در گفتگو
غم در دل و خون در گلو بشکسته سر بگشاده مو
باشد برادر در سخن گه با پدر گه با عمو
فردا حسین این جمله را تسلیم خواهر می کند
فردا حسین سر می دهد ،عباس و اکبر می دهد (۲)
امشب سکینه از عطش بگرفته دامان پدر
هر دم زند بر سینه و گاهی به پهلو گه به سر
گوید که ای جان پدرعزم سفر مگر داری
سید چو مجنون با قلم تشکیل دفتر می دهد
فردا حسین سر می دهد ،عباس و اکبر می دهد (۲)
عاشورا
تشنگان حرم عشق همه گوش کنید
آب را از نظر خویش فراموش کنید
ناله واعطشا را همه خاموش کنید
آب را از نظر خویش فراموش کنید
می رسد دم به دم از علقمه فریاد حسین
کیست این لحظه کند روی به امداد حسین
خیمه ها را همگی جمله سیه پوش کنید
آب را از نظر خویش فراموش کنید
جسم عباس علمدار زمین افتاده
با لب تشنه نگهبان حرم جان داده
می ز جام غم و انده و الم نوش کنید
آب را از نظر خویش فراموش کنید
کیست مردانه چو عباس علم برگیرد
رمق از پیکره ظلم و ستم برگیرد
علم اشک و عزا را همه بر دوش کنید
آب را از نظر خویش فراموش کنید
گل نثار تن صدپاره عباس کنید
با گل بوسه همه حرمت وی پاس کنید
جسم صدپاره عباس در آغوش کنید
آب را از نظر خویش فراموش کنید
آزاد
ای شهید کربلایم السلام - خامس آل عبایم السلام
کربلا دانی که برادر داده ام - کربلا دانی که سیلی خورده ام
یا حبیبی یا حسین (۲
کربلا دانی که زندانی شده ام - کربلا دیدی که مهمانی شده ام
کربلا دیدی حسینم کشته شد - نوجوانانش به خون آغشته شد
یا حبیبی یا حسین (۲
کربلا ماه بنی هاشم چه شد - یادگار مجتبی و قاسم چه شد
آمده ام بهرت عزادارای کنم - در جوارت گریه و زاری کنم
یا حبیبی یا حسین (۲
ای برادر کو سرت کو پیکرت - ای برادر کو علی اکبرت
ای برادر ای شهید کربلا - ای به خون آغشته ی دشت بلا
یا حبیبی یا حسین (۲
علی اکبر
جوانان بنی هاشم بیایید
علی را بر در خیمه رسانید
بگوئید مادرش لیلا بیایید.
تماشای قد اکبر نمایید.
جوانان بنی هاشم بیایید
علی را بر در خیمه رسانید
بگویید عمه ش زینب بیایید
علی را بر در خیمه رساند
خدا داند که من طاقت ندارم
علی را بر در خیمه رسانم
علی جان چراغ شام تارم
فراقت برده آرام و قرارم
نچیدم حجلگاه شادی تو .
ندیدم من شب دامادی تو
امیدم بود تو در هنگام پیری.
عصای پیری مادر بگیری
به امیدی علی اکبر بیایید
در غم بر رخ لیلا گشاید
جوانان بنی هاشم بیایید
علی را بر در خیمه رسانید
بگویید عمه ش زینب بیایید
علی را بر در خیمه رساند
خدا داند که من طاقت ندارم
علی را بر در خیمه رسانم
منو یاذ قد شمشادی تو
منو ناکامی و ناشادی تو
منو یاد لب خشکیده ی تو
منو سوز دل تپدیده ی تو
منو اون زخمهای بی حسابت
منو اون پیکر در خون خضابت
جوانان بنی هاشم بیایید
علی را بر در خیمه رسانید
علی اکبر
عجب گلی روزگار زدست لیلا گرفت
که تا قیامت گلاب زچشم لیلا گرفت
گل اش مشبّک شده از دم تیغ وسَنان
گل اش به خون غوطه ور،شدست چون ارغوان
گل اش به دشت بلا شدست در خون تپان
قرار وصبر و شکیب زجمله دلها گرفت
گل اش زتاب عطش یقین که پژمرده بود
آب ندادش فلک یقین که افسرده بود
مادر افسرده اش ز داغش آزرده بود
دشت بلا دربغل آن قد رعنا گرفت
گفت نبیّ وعلی غنچه لب باز کن
از دل پرحسرتت زمزمه آغاز کن
درد جوان مرگیت بر پدر آغاز کن
شور وفغان حرم تا به ثریا گرفت
ای گل خوش رایحه ،مایه درمان من
ماتم هجران تو سوخت دل وجان من
تا به فلک می رود ناله وافغان من
مادر زارت مکان به کوه و صحرا گرفت
علی اکبر
علی اکبر من رفت خدایا چه کنم من؟
که روح از بدنم رفت خدایا چه کنم من؟
علی اکبر لیلا،انیس دل لیلا
تویی نوگل لیلا،گل احمر لیلا
قرار دل لیلا،تویی مونس لیلا
گل یاسمنم رفت خدایا چه کنم من؟
بخوان سوره کوثر،برای علی اکبر
رود جانب لشکر،بَر قوم ستمگر
که شاید نکند ظلم،به این شبه پیمبر
ضیاء بصرم رفت خدایا چه کنم من؟
دراین دشت وبیابان ،شدم بی سر وسامان
بیابان همه لشکر،گروهی همه نادان
علی یکّه و تنها ،برقوم لعینان
قرار دل من رفت خدایا چه کنم من؟
ابوالفضل
ای نور چشمان حسین ابوالفضل
سقّای طفلان حسین ابوالفضل
خم شد زمرگت قامت برادر ابوالفضل
برخیز وبنگر حالت برادر ابوالفضل
از دست رفته طاقت برادر ابوالفضل
ای قوّت جان حسین ابوالفضل
سقّای طفلان حسین ابوالفضل
عباس خون شد از غمت دل من ابوالفضل
آتش زده بر آب و بر گِل من ابوالفضل
افغان وزاری گشته حاصل من ابوالفضل
بشنو تو افغان حسین ابوالفضل
سقّای طفلان حسین ابوالفضل
برخیز وپرچم را ز نو به پا کن ابوالفضل
یاری آل پاک مصطفی کن ابوالفضل
رو سوی خیمه از ره وفا کن ابوالفضل
سرو خرامان حسین ابوالفضل
سقّای طفلان حسین ابوالفضل
رقیه
کاروانی سر به صحرا در بیابان می رود
گوئیا آن زینب است با چشم گریان می رود
ساربان آهسته ران آرام جان گم کرده ام
من در این دریای خون دُرِّ گران گم کرده ام
ساربان آهسته ران تندی مکن با کاروان
مهربانم می رود ،آرام جانم می رود
ساربانا مهلتی،دارم در اینجا مشکلی
رفته از دستم گلی،از وی نبردم حاصلی
اندرین دشت بلا رفته ز دستم نوگلی
من حسین باوفا،آرام جان،گم کرده ام
ساربان بهر خدای من کمی آهسته تر
اندرین دشت بلا گم گشته از من تاج سر
شش برادر،شش دلاور،از من خونین جگر
اندرین صحرا ز جور کوفیان گم کرده ام
ساربانا مهلتی،تا بر سر نعش حسین
از دلم گویم،ببارم خون دل از هر دو عین
در عزایش عالمی را پُر کنم از هر دو عین
من برادر در میان خاک وخون گم کرده ام
شصت و دو.مران یکدم ساربان اشتُر
شام غریبان
فلک سر در گریبان حسین است
شب شام غریبان حسین است
حسین جانم حسین جانم حسین جان
زمین و آسمان را غم گرفته
به مقتل فاطمه ماتم گرفته
حسین جانم حسین جانم حسین جان
همه امشب نماز شب بخوانید
ولی پشت سر زینب بخوانید
حسین جانم حسین جانم حسین جان
بگرد ای آسمان با آه و ناله
به صحرا گم شده طفل سه ساله
حسین جانم حسین جانم حسین جان
زاشک دیده صحرا را بشویید
گل خونین زهرا را بجویید
حسین جانم حسین جانم حسین جان
همه گل های زهرا گشته پرپر
زتیر ونیزه و شمشیر و خنجر
حسین جانم حسین جانم حسین جان
زند مرغ دلم امشب پر و بال
گهی در علقمه، گاهی به گودال
حسین جانم حسین جانم حسین جان
شب فریاد و سوز و اشک و آه است
محمّد در کنار قتلگاه است
حسین جانم حسین جانم حسین جان
آزاد
جانم شرار آه و دلم دشت کربلاست
گوشم هر آنچه می شنود شور نینواست
ایمان نشان خنجر و شمشیر و تیر و سنگ
قرآن به نیزه، دین خدا زیر دست و پاست
چشم همه فرات و نفس هاست یا حسین
دل ها زموج خون همه گودال قتلگاست
فواره می زند زگلوی حسین خون
خونی که خونبهاش همان ذات کبریاست
نیزه به سینه، تیر به دل، داغ بر جگر
در حنجرش شرار عطش، بر لبش دعاست
خونی که ریخت از گلوی تشنه ی حسین
خون خدای عزوجل، خون انبیاست
هفتاد و دو ذبیح که دیده به یک منا؟
اندام، قطعه قطعه و سرهایشان جداست
این دود خیمه های حسین است بر فلک
یا آسمان، سیه شده یا دودِ آه ماست
آتش گرفته دامن یک دختر یتیم
فریاد می زند که عموجان من کجاست؟
از ترس تازیانه و از بیم کعب نی
اشکش روان به دیده ولی، گریه بی صداست
بر سینه ای که نیزه فرو رفته بارها
باللَّه قسم فشار سُم اسب، نارواست
خورشید خون گرفته ی صحرای کربلا
گه روی دست شمر و گهی روی نیزه هاست
رگ های پاره پاره نشان می دهد درست
رو بوده روی خاک زمین، ذبح از قفاست
میثم! قسم به اشک شفق، سرخی شفق
از خون سرخِ قافله سالارِ کربلاست
آزاد
خدایا این شام روز عزا یا غروب شب عید قربان است
زمینِ صحرای کرب وبلا صحنه صحنه زخون لاله باران است
ناله کن ای دل تا سحر امشب
آه و واویلا از دل زینب
بنال ای دخت رسول خدا ای حبیبه ی حق مادر قرآن
که از سنگ و تیغ و تیر و سنان پاره پاره شده پیکر قرآن
ناله کن ای دل تا سحر امشب
آه و واویلا از دل زینب
غبار صحرا شده کفن و آب غسل تنش اشک پیغمبر
کنار آن جسم غرقه به خون یک طرف پدر و یک طرف مادر
ناله کن ای دل تا سحر امشب
آه و واویلا از دل زینب
بگردید ای اهل بیت نبی این سیاهی شب دشت و صحرا را
بجویید از زیر بوته ی خار دسته های گل باغ زهرا را
ناله کن ای دل تا سحر امشب
آه و واویلا از دل زینب
رود خون از گوش دخترکی، گشته پاره مگرپرده ی گوشش
غم و درد و رنج بی پدری، اشک و دربه دری کرده بی هوشش
ناله کن ای دل تا سحر امشب
آه و واویلا از دل زینب
فلک امشب فکرسوزدل و محوتاب و تب زینب کبراست
مَلَک چشمش در حریم سحر بر نماز شب زینب کبراست
ناله کن ای دل تا سحر امشب
آه و واویلا از دل زینب
به موج خون درسیاهی شب، نازنین جسم اشجع الناس است
نگهبان کودکان حرم دخت پاک علی جای عباس است
ناله کن ای دل تا سحر امشب
آه و واویلا از دل زینب
آزاد
کی دیده در یم خون، آیات بی شماره؟
قرآنِ سوره سوره، اوراقِ پاره پاره؟
افتاده بر روی خاک یک ماه خون گرفته
خوابیده در کنارش هفتاد و دو ستاره
پاشیده اشک زهرا بر حنجر بریده
گه می کند زیارت، گه می کند نظاره
سر آفتاب مطبخ، تن لاله زاری از خون
کز زخم سینه دارد گل های بی شماره
از گوشِ گوشواری دو گوشواره بردند
دارد به گوش خونین خون جای گوشواره
یک کودک سه ساله خفته کنار گودال
ترسم که شمر آید، در قتلگه دوباره
درخیمه آب بردند، بهر رباب بردند
سینه شده پر از شیر، کو طفل شیر خواره
مادرعجب دلی داشت، ذکر علی علی داشت
آب فرات می زد بر حنجرش شراره
چون سینه ها نسوزند؟! چون اشک ها نریزند؟!
جایی که ناله خیزد از قلبِ سنگ خاره
یاس سفید و نیلی، طفل یتیم و سیلی
میثم در این مصیبت، خون گریه کن هماره
عاشورا
ای کویرِ خشکِ از خون لاله گون
ای شب تاریک، ای صحرای خون
کوه ها و دره ها و سنگ ها
شاهد پیکار نام و ننگ ها
این گلان سرخِ پرپر کیستند؟
این بدن های مطهر کیستند؟
صحنه صحنه گل به صحرا ریخته
روی هر گل اشک زهرا ریخته
ناله ها چون آتش افروخته
خیمه ها چون سینه های سوخته
تشنگان را اشک ها آتش شده
آب ها در مشک ها آتش شده
سوخته در زخِم دل ها، تیرها
شرمگین از فاطمه، شمشیرها
ریخته باران اشکِ فاطمه
در مسیر قتلگاه و علقمه
بلبلان خوابیده زیر خارها
داده جان از ترس دشمن بارها
گوش ها چون قلب ثارالله چاک
اشک ها از چهره ها خون کرده پاک
عابدین در آتش تب سوخته
در کنارش جان زینب سوخته
خفته در خون، آفتاب علقمه
زائر او هم علی، هم فاطمه
پیکر بی دست سقا، چاک چاک
مشک و دست و پرچم، افتاده به خاک
قاتلان در خیمه آب آورده اند
شعله بر قلب رباب آورده اند
شیر در پستان مادر سوخته
آب بر لب های اصغر سوخته
تیرها از حنجرش خون خورده اند
مهد نازش را به غارت برده اند
دخترانِ داغدار فاطمه
داغ روی داغ برقلب همه
خوابگاه غنچه ی پرپر کجاست؟
پشت خیمه تربت اصغر کجاست؟
عقده را از قلب مادر واکنید
قبر اصغر را بر او پیدا کنید
دم به دم از صخره ها خیزد خروش
لحظه ای این خون نمی افتد به جوش
روز و شب جاری است از چشم همه
خون ثارالله و اشک فاطمه
مرغ شب! آرام، یک دم گوش شو
با نوای فاطمه خاموش شو
بشنو آن مظلومه گوید با حسین
واحسینا واحسینا واحسین
مصحفِ در خاک و خون آمیخته
سوره سوره آیه هایت ریخته
ای دلت لبریزِ داغ لاله ها
ای به قطره قَطره خونت، ناله ها
طایرِ در موج خون پرپر زده
زخم هایت خنده بر مادر زده
کی زده نیزه به قلبت از جفا؟
کی جدا کرده سرت را از قفا؟
ای چراغ مهر و مه در مشت تو
گو چه شد انگشتر و انگشت تو؟
شاخه ی یاست کجا افتاده است؟
دست عبّاست کجا افتاده است؟
غم مخور صاحب لوای تو منم
پاسدار خیمه های تو منم
یوسف از چنگ گرگان، چنگ چنگ
لاله باران گشته از شمشیر و سنگ
آفتابی که دو جا بخشیده نور
هم به مقتل، هم به دامانِ تنور
سوز تو در بیت بیتِ میثم است
عالم ار سوزد به پای آن کم است
عاشورا
مادر بیا در کربلا
پرپر شده گل های ما
آتش گرفته خیمه ها
مادر بیا، مادر بیا
جانم از سوز غم رسیده بر لب
برس ای مادرم به داد زینب
حسین جان، حسین جان، جانم حسین جان
خونین بدن ها را ببین
افتاده بر روی زمین
سرها شده از تن جدا
مادر بیا، مادر بیا
جانم از سوز غم رسیده بر لب
برس ای مادرم به داد زینب
حسین جان، حسین جان، جانم حسین جان
مادر ببین گل های من
افتاده بی غسل و کفن
در سرزمین کربلا
مادر بیا، مادر بیا
جانم از سوز غم رسیده بر لب
برس ای مادرم به داد زینب
حسین جان، حسین جان، جانم حسین جان
قاسم
لاله ی سرخ پرپرم قاسم
سیزده ساله یاورم قاسم
ماه من بین که چگونه در غم تو
ریزد از دیده اخترم قاسم
تا تن پاره پاره ات دیدم
تازه شد داغ اکبرم قاسم
سخت باشد مرا که همچو تویی
جان دهد در برابرم قاسم
سخت تر این که در وداع حرم
تشنه لب رفتی از برم قاسم
من ترا بوده ام به جای پدر
تو به جای برادرم قاسم
آمدند از برای دیدارت
پدر و جّد و مادرم قاسم
لب تو خشک و چشم من دریاست
این بود داغ دیگرم قاسم
خیز ای تشنه لب بنوش بنوش
آب از دیده ی ترم قاسم
تن پاک تو را تک و تنها
بسوی خیمه می برم قاسم
تن به خاک و سر تو همسفر است
در ره شام با سرم قاسم
سوز ?میثم? شراری از دل ماست
شافعش روز محشرم قاسم
قاسم
بس که میدان رفتن تو ، بر عمویت مشکل است
دست یابی تو ، بر این آرزویت مشکل است
دیگر از هجران مگو ، ای یادگار مجتبی
بر مشام جان ، فراق عطر و بویت مشکل است
بر دلم آتش مزن ، ای میوه قلب حسن
چون مرا بشنیدن این گفتگویت مشکل است
سن تو جانا مناسب با چنین پیکار نیست
جنگ تو ، با لشکری در روبرویت مشکل است
سخت باشد ، ناسزا بشنیدن از هر ناکسی
گفتگو با دشمن بی آبرویت مشکل است
ای که واجب نیست ، در این سن تو ، صوم و صلات
تشنه لب در کربلا ، با خون وضویت مشکل است
بهر میدان رفتن خود ، اشک بر دامن مریز
نور چشمم ، جنگ کردن ، با عدویت مشکل است
ای که از داغ حسن ، گرد یتیمی بر سرت
دیدن اندر خاک و خون ، رخسار و مویت مشکل است
چون به جان مجتبی ، دادی قسم ، اینک برو
گرچه دل برکندن از روی نکویت مشکل است
میروی و میکنم سوی تو با حسرت نگاه
گر چه در هجران ، نظر کردن به سویت مشکل است
بس که صحرا ، پر خروش از لشگر باطل بوَد
حق شنیدن از لب تکبیر گویت مشکل است
تا سلامت بینمت ، کردم شتاب از خمیه گاه
لیک ، با انبوه دشمن ، جستجویت مشکل است
بس که ابر خاک و خون ، بگرفته روی ماه تو
از پس این پرده ها ، دیدار رویت مشکل است
در دم جان دادنت ، گفتی : عمو جانم بیا
غرفه در خون ، دیدن تو ، بر عمویت مشکل است
گر نباشد چشمه ی چشمان گریانت ?حسان?
زین همه آلودگی ها ، شست و شویت مشکل است
علی اکبر
ای یاس چیده، ای گل نقش چمن، علی!
قرآن آیه آیه ی پامال من، علی
مانند قلب من دهنت پر ز خون شده
خون گلوت گشته روان از دهن، علی
چسبانده خون به هم، دو لبت را ز گفتگو
با چشم خویش حرف برایم بزن، علی
لب تشنه، چشم بسته، نفس مانده در گلو
زخم تو گشته با دل من هم سخن، علی
تو مثل لالهای که همه گشته برگ برگ
من مثل شمع سوخته در انجمن، علی
جایی برای بوسه نمانده به قامتت
از بس که زخمت آمده بر زخم تن، علی
ممکن نشد ز روی زمینت کنم بلند
از بس که پاره پاره شده این بدن، علی
لیلا در انتظار تو چشمش بُوَد به راه
زینب چگونه بی تو رود در وطن، علی
در حیرتم چگونه ز خونت خضاب شد
ماه جمال و زلف شکن در شکن، علی
فریاد من بلند ز اشعار میثم است
سوزد ز سوز او دل هر مرد وزن علی
علی اکبر
بس که پاشیده زهم مثل گلِ چیده تنت
می کند گریه به زخم بدنت پیرهنت
کثرت زخم تو مانع زشمارش گشته
بس که زخم آمده پیوسته به زخم بدنت
آیه با تیغ نوشتند به سر تا پایت
نقطه با تیر نهادند به آیات تنت
حلقه های زرهت چشمه ی خونند همه
آب غسلت شده خون، خاک بیابان کفنت
آمدم از دو لب خشک تو خون پاک کنم
دیدم از خون گلو پر شده بابا دهنت
خجلم از تو علی جان که دم رفتن بود
العطش با من دل سوخته آخر سخنت
لاله ی نسترنم! یاس امیدم! سخت است
که ببینم چو گلِ ریخته نقش چمنت
همه امیّد من این است که یک بار دگر
چشم خود باز کنی یک نگه افتد به مَنَت
رو به روی تو نهادم همه دیدند علی
که رخم لاله صفت سرخ شد از یاسمنت
علی اصغر
خستة خوابی بخواب، تشنة آبی بخواب
اصغر من لای لای چرا نخوابی بخواب
مرغک پربسته ام، فتاده ای از نفس
آمده بابا مگر، رهانَدَت از قفس
نیست ز تو تشنه تر، درین حَرَم هیچ کس
تشنه ترین غنچة باغ ربابی بخواب
خسته خوابی بخواب
ز ناخن غم مزن، به سینة من خراش
قلب ربابی مگر، کاین همه داری تلاش
پدر پی بردنت، آمده آماده باش
تو مُهر طومار مظلومی بابی، بخواب
خسته خوابی بخواب
مَهد تو با دستِ آه، مَلَک تکان می دهد
تاوَلِ لب های تو عطش نشان می دهد
باغِ گلِ روی تو بویِ خزان می دهد
شیر ندارم مَنال، آب نیابی بخواب
خسته خوابی بخواب
برو به میدان بده، به ماجرا خاتمه
برو که سقّای تو، فتاده در علقمه
برو، ز دوش پدر، در بغل فاطمه
چو ماهی روی خاک دور ز آبی بخواب
خسته خوابی بخواب
پَرَستویم وا نشد، پر که مُهاجِر شدی
دو هفته از ماهِ تو، رفته مسافر شدی
پیِ دفاع از پدر، به مهد حاضر شدی
به پاسُخَت بر لَبَم – نیست جوابی بخواب
خسته خوابی بخواب
علی اصغر
گل بی خار حسین، آخرین یار حسین
آمدی تا که شوی، مهر طومار حسین
غنچه ی من مزن از خنده ات آتش به دلم
من که خود از تو و از مادر تو بس خجلم
اصغرم لالایی، اصغرم لالایی
لاله ی صحرایی، غنچه ی زهرایی
کوفیان کف بزنند، یا بود لالایی
به روی دست پدر با گلوی پاره بخواب
شده دست پدر از بهر تو گهواره بخواب
اصغرم لالایی، اصغرم لالایی
ای گل یاس سفید، ای لب تشنه شهید
کس به جز قاتل تو، غنچه از شاخه نچید
عوض شیر پر از خون دهنت را دیدم
بسته پر بودی و پرپر زدنت را دیدم
اصغرم لالایی، اصغرم لالایی
علی اصغر
گو که یک شبه مردی شدی برای خودت
و ایستادی امروز روی پای خودت
نشان بده به همه چه قیامتی هستی
و باز در پی اثبات ادعای خودت
از آسمانی گهواره روی خاک بیفت
بیفت مثل همه مردها به پای خودت
پدر قنوت گرفته ترا برای خدا
ولی هنوز تو مشغول ربنای خودت
که شاید آخر سیر تکامل حلقت
سه جرعه تیر بریزی درون نای خودت
یکی به جای عمویت که از تو تشنه تر است
یکی به جای رباب و یکی به جای خودت
بده تمام خودت را به نیزه ها و بگیر
برای عمه کمی سایه در ازای خودت
و بعد همسفر کاروان برو بالا
برو به قصد رسیدن به انتهای خودت
و در نهایت معراج خویش می بینی
که تازه آخر عرش است ابتدای خودت
سه روز بعد در افلاک دفن خواهی شد
درون قلب پدر خاک کربلای خودت
آزاد
شمع سان پروانه ها گشتند آب از تشنگی
بر لب دریا زکف دادند تاب از تشنگی
ای دریغا! ای دریغا! سوختند و سوختند
ماه رویان همچو قرص آفتاب از تشنگی
کودک شش ماهه در دامان مادر بارها
گشت همچون ماهی دریا کباب از تشنگی
دیده ی دردانه ی زهرا اگر آید به هم
لحظه لحظه آب می بیند به خواب از تشنگی
لاله های داغدار بوستان بوتراب
سینه بنهادند بر روی تراب از تشنگی
طایری بی بال و پر جان داده زیر خار ها
بر لبش مانده نوای آب آب از تشنگی
هرچه او را در بیابان می زند زینب صدا
نیست در لعل لبش تاب جواب از تشنگی
تا دهان خشک خود را با گلابی تر کند
نیست حتی در گِل چشمش گلاب از تشنگی
آفتاب کربلا شد دود در چشم حسین
داشت از بس در وجودش التهاب از تشنگی
آب هم تا حشر، میثم! از پیمبر شد خجل
بس که دیدند آل پیغمبر عذاب از تشنگی
علی اصغر
طفل همیشه عاشق، سرباز شیرخواره
مادر شود فدایت، یک خنده کن دوباره
می دانم از لب خشک، لبخند بر نیاید
لب هات بسته مادر با چشم کن اشاره
وقتی کشید بابا تیر از گلوت بیرون
شد حنجر تو مثل قرآنِ پاره پاره
تو شیر خواهی از من، من عذر خواهم از تو
کز سینه جای شیرم، آید برون شراره
در خیمه ماه رویان، سوزند همچو خورشید
کی دیده جان مادر، خون ریزد از ستاره
بگذار تا بسوزم، بگذار تا بگریم
بر زخم داغدیده جز گریه چیست چاره
هر قطره اشک، ما را، موج هزار دریا
هر لحظه در غم توست صد سال یادواره
اینجاست جای تکبیر یارب که دیده با تیر
راه نفس ببندند بر طفل شیر خواره
مادر اگر بگرید بر زخم تو عجب نیست
بالله کم است اگر خون، جوشد زسنگ خاره
هم طفل بود معصوم، هم تیر بود مسموم
میثم از این مصیبت، خون گریه کن هماره
علی اصغر
لاله خونین رخ این آتشین صحرا منم
غنچه عطشان که سوزد بر لب دریا منم
ميبرد همراه قرآن ، سوی میدانم پدر
چون که عترت را ، به قرآن ، مختصر معنی منم
اشک ریزد مادرم ، از دیدن لبخند من
غنچه خندان که شد پرپر درین صحرا منم
من که یا رب ميشدم سیراب ، از یک جرعه آب
کشته ی لب تشنه ی بی شیر عاشورا منم
آن که در دست پدر ، جان داده در میدان جنگ
پیش چشم مادر غمدیده اش ، تنها منم
ختم شد با نام من ، طومار اصحاب حسین
چون به اسناد شهادت ، مختصر امضاء منم
ميرود برنی سرم ، تا شام ، همراه رباب
اصغرم ، با اکبر اما همره و همپا منم
بحر طویل
اگر از خنجر خونریز لبِ تشنه ببرند سرم را، اگر از تیغ شکافند در این عرصه ی خونین جگرم را، اگر از تیر سه شعبه بدهند آب عوض شیر گل نوثمرم را، اگر از داغ برادر شکند خصم ستمگر کمرم را، اگر از چار طرف خصم زند برجگرم تیر، اگر آید به سر و کتف و تنم ضربت شمشیر، اگر از سنگ شود غرقه به خون روی منیرم، اگر آتش عوض آب دهد خصم شریرم، اگر از داغ پسر سوزم و صد بار بمیرم، به خدایی که مرا خواسته با پیکر صدچاک ببیند به تنم زخم دوصد نیزه وشمشیر نشیند، به ستمگر نکنم کرنش و ذلت نپذیرم، اگر آرند به جنگم همه ی اهل زمین را و سما را
انا مظلوم حسین
منم و عهد الستم، نه گسستم نه شکستم، به خدا غیر خدا را نپرستم، به خدا من پسر شیر خدا و پسر فاطمه هستم، همه ی دار و ندارم همه هفتاد و دو یارم به فدای ره جانان، منم و سرخی رویم، منم و خون گلویم، منم وحنجر عطشان، منم و داغ جوانان، منم و خاک بیابان، منم و سُمِ ستوران، من و رگ های بریده، منم و قلب دریده منم وطفل صغیرم، منم و کودک شیرم، منم و دخت اسیرم، منم و حیّ قدیرم، منم و زخم فراوان، منم و آیه ی قرآن، منم و زخم زبان ها، منم و تیغ و سنان ها، همه آیید و ببینید مقام و شرف و عزت ما را
انا مظلوم حسین
به خدا و به رسول و به علی ابن ابی طالب و زهرای بتول و حسن آن سید ابرار، به هفتاد و دو یارم به حبیبم به زهیرم به طرماح و به جون و وهب پاک سرشتم، به جلال و شرف عابس و عباس و به عثمان و به جعفر، به شهیدان عقیل و به خلوص دل عبد اللَّه و قاسم، به علی اکبر و داغش به علی اصغر و خونش به گل یاس مدینه، به رقیه به سکینه، به دل سوخته ی زینب کبرا و دو فرزند شهیدش، به لب تشنه ی اطفال صغیرم، به تن خسته ی سجاد عزیزم، من از این قوم ستمگر نگریزم، نکنم بیعت و با خصم ستمگر بستیزم، من و ذلت، من و تسلیم، من و خواری و خفت، سر من بر سر نی راه خدا پوید و با دوست سخن گوید و گردد هدف سنگ و خورد چوب، نبینم به خدا غیر خدا را
کربلا
به گوشم می رسد هر لحظه آوای خدا اینجا
مران ای ساربان محمل که باشد کربلا اینجا
الا حجاج بیت الله خون، احرام بربندید
که کامل می شود با زخم تن حج شما اینجا
شما حجاج بیت الله خون هستید و می بینم
که جای موی سر، سرهایتان گردد جدا اینجا
نه تنها حج ما قربانی پیر و جوان دارد
شود قربانی شش ماهه تقدیم خدا اینجا
زشمشیر هزاران قاتل خون خوار می بینم
هزاران بار گردد اکبرم جانش فدا اینجا
به موج خون میان قتلگه با پیکر بی سر
زنم از حنجر ببریده خواهر را صدا اینجا
به پاس اجر سقایی و قانون علمداری
شود با تیر و خنجر حق عباسم ادا اینجا
کند این امت گم کرده ره تا راه خود پیدا
درخشد راس هفتاد و دو مصباح الهدیٰ اینجا
ندای اِرجعی را در یم خون می دهم پاسخ
که می آید به گوشم از خدا دائم ندا اینجا
امام حسین(ع)
بلبل گلزار وحی! کجاست بال و پرت؟
که با سرت سر زدی به نازنین دخترت
ز تندباد خزان شکفته تر می شوی
می شنوم هم چنان بوی گل از حنجرت
به گوشه ی دامنم اگر چه خاکی بُوَد
اذن بده تا غبار بگیرم از منظرت
تو کعبه من زائرت، خرابه ام حائرت
حیف که نتوان کنم طواف دور سرت
ببین اسیرم، پدر! زعمر سیرم، پدر!
مرا به همره ببر به عصمت مادرت
فتح قیامت منم، سفیر شامت منم
تویی حسین شهید، منم پیام آورت
منم که باید کنم گریه برای پدر
تو از چه گشته روان، اشک زچشم تَرَت
خرابه شأن تو نیست، نگویم اینجا بمان
بیا مرا هم ببر مثل علی اصغرت
پیکر رنجور من گرفته بود التیام
اگر بغل می گرفت مرا علی اکبرت
این همه زخمت که هست بر سر و روی و جبین
نیزه و شمشیر و تیر چه کرده با پیکرت
اگر چه میثم نبود به دشت کرب و بلا
به نظم جان سوز خود گشته پیام آورت
قنبر سماچی از فرهنگیان شهر سیرافم سعی خواهم کرد ان شا الله با مطالب ادبی و معرفی شهر کهنم بروز باشم